ترجمه آيات
به نام خداي رحمان و رحيم .
آن حادثه كوبنده ( 1) .
و چه كوبنده عظيمي ؟ ! ( 2) .
و تو نميداني كه كوبنده چيست ؟ ( 3) .
روزي است كه مردم چون ملخ فراري رويهم ميريزند ( 4) .
و كوهها چون پشم رنگارنگ حلاجي شده ميگردد ( 5) .
اما كسي كه اعمالش نزد خدا سنگين وزن و داراي ارزش باشد ( 6) .
او در عيشي رضايتبخش خواهد بود ( 7) .
و اما آنكه اعمالش وزن و ارزشي نداشته باشد ( 8) .
او در آغوش و دامن هاويه خواهد بود ( 9) .
و تو نميداني هاويه چيست ( 10) .
آتشي است سوزنده ( 11).
ترجمة الميزان ج : 20ص :595
بيانآيات
اين سوره تهديد به عذاب قيامت و بشارت به ثواب آن است ، ولي جانب تهديدش بر بشارتش ميچربد ، و سوره در مكه نازل شده .
القارعة ما القارعة اين جمله مبتدا و خبر است ، و كلمه قارعة از ماده قرع است كه به معناي زدن بسيار سختي است كه احتياج دارد زننده به جايي اعتماد كند ، و اين كلمه در عرف قرآن از اسماي قيامت است .
بعضي گفتهاند : بدين مناسبت قيامت را قارعه ناميده كه دلها را با فزع شديدش و دشمنان خدا را با عذابش ميكوبد .
و سؤال از حقيقت قارعه در جمله ما القارعة - قارعه چيست با اينكه معلوم است كه چيست، به منظور بزرگ نشان دادن امر قيامت است ، و اينكه بيست و هشت حرف الفباي گوينده ، و دو سوراخ گوش شنونده نميتواند به كنه قيامت پي ببرد ، و به طور كلي عالم ماده گنجايش حتي معرفي آن را ندارد و به منظور تاكيد اين بزرگداشت مجددا جمله را به تعبيري ديگر تكرار كرد و فرمود : و ما ادريك ما القارعة .
يوم يكون الناس كالفراش المبثوث كلمه يوم ظرفي است متعلق به مقدري از قبيل بياد آر ، ميكوبد ميآيد ، و از اين قبيل ، و خلاصه معناي آن اين است كه : بياد آر روزي را كه و يا ميكوبد در روزي كه و يا ميآيد روزي كه .
و كلمه فراش به طوري كه از فراء نقل شده به معناي ملخي است كه زمين را فرش كند ، يعني روي گرده هم سوار شده باشند ، پس فراش به معناي غوغاي ملخ است .
بعضي از مفسرين در اينكه چرا مردم روز قيامت را به فراش تشبيه كرد ؟ گفتهاند : براي اين است كه فراش وقتي جست و خيز ميكند نقطه معلومي را در نظر نميگيرد ، مانند مرغان ، و به طرف معيني نميپرد ، بلكه بدون جهت پرواز ميكند ، مردم نيز در روز قيامت چنين حالتي دارند ، وقتي از قبورشان سر بر ميآورند آنچنان ترس و فزع از همه جهات احاطهشان ميكند كه بياختيار و بي هدف به راه ميافتند ، و در جستجوي منزلها كه يا
ترجمة الميزان ج : 20ص :596
سعادت است و يا شقاوت سرگردانند .
و كلمه مبثوث از ماده بث است ، كه به معناي تفرقه است ، و فراش مبثوث يعني ملخهاي متفرق .
و تكون الجبال كالعهن المنفوش كلمه عهن به معناي پشمي است كه رنگهاي مختلف داشته باشد ، و كلمه منفوش از مصدر نفش است ، كه به معناي شيت كردن پشم است يا با دست و يا با كمانچه حلاجي ، و يا با چيز ديگر .
پس عهن منفوش به معناي پشم شيث شدهاي است كه داراي رنگهاي مختلف باشد ، و اين تشبيه اشاره دارد به اينكه در آن روز كوهها كهرنگهاي مختلف دارند با زلزله قيامت متلاشي ، و چون پشم حلاجي شده ميگردند .
فاما من ثقلت موازينه فهو في عيشة راضية اين آيه اشاره دارد به اينكه اعمال - هم مانند هر چيزي براي خود - وزن و ارزشي دارد ، و اينكه بعضي اعمال در ترازوي عملسنج سنگين است ، و آن عملي است كه نزد خداي تعالي قدر و منزلتي داشته باشد ، مانند ايمان به خدا و انواع اطاعتها ، و بعضي ديگر اينطور نيستند ، مانند كفر و انواع نافرمانيها و گناهان ، كه البته اثر هر يك از اين دو نوع مختلف است ، يكي سعادت را دنبال دارد ، و آن اعمالي است كه در ترازو سنگين باشد ، و ديگري شقاوت را ، و ما در تفسير سورههاي قبلي در معناي ميزان سخن گفتيم و بحث كرديم .
فهو في عيشة راضية - كلمه عيشة - به كسر عين - نظير كلمه جلسة - به كسر جيم - از مصاديق بناي فعلة است ، كه نوعيت را ميرساند ، مثلا جلسه به معناي نوعي نشستن است ، و عيشه به معناي نوعي زندگي كردن است ، مانند عيشة راضية ، يك زندگي خوش ، و اگر راضيه و خوشي را به خود عيش نسبت داد ، با اينكه صاحب عيش راضي و خشنود است ، يا از باب مجاز عقلي است ، و يا كلمه راضيه به معناي ذات رضي و تقديرش في عيشة ذات رضي است ، يعني در عيشي رضايت بخش .
و اما من خفت موازينه فامه هاوية ظاهرا مراد از هاويه جهنم است ، و نامگذاري جهنم به هاويه از اين جهت باشد كه اين كلمه از ماده هوي گرفته شده ، كه به معناي سقوط است ، ميفرمايد : كسي كه ميزانش سبك باشد سرانجامش سقوط به سوي اسفل سافلين است ، همچنان كه در جاي ديگر فرمود : ثم رددناه اسفل سافلين الا الذين امنوا .
ترجمة الميزان ج : 20ص :597
پس اينكه آتش دوزخ را توصيف كرده به هاويه و حال آنكه آتش سقوط نميكند آتشيان سقوط ميكنند ، از باب مجاز عقلي است ، همانطور كه راضي دانستن عيش نيز از اين باب بود ، و اگر هاويه را مادر دوزخيان خوانده از اين باب بوده كه مادر ، ماواي فرزند و مرجع او است ، به هر طرف كه برود دوباره به دامن مادر بر ميگردد ، جهنم هم براي دوزخيان چنين مرجع و سرانجامي است .
ولي بعضي آيه را طوري ديگر معنا كرده و گفتهاند : منظور از كلمه امه ، ام رأسه است ، چون كلمه ام وقتي در مورد سر استعمال ميشود معناي فرق سر را ميدهد ، ميفرمايد : كسي كه ميزانش سبك باشد فرق سرش هاويه است ، يعني با فرق سر به سوي هاويه سقوط ميكند ، چون اهل دوزخ وقتي قرار شد داخل دوزخ شوند با فرق سر ميافتند .
ولي اين حرف درست نيست ، براي اينكه اگر اينطور معنا كنيم ضمير در كلمه ماهيه بدون مرجع ميماند .
و ما ادريك ماهيه ضمير هيه به كلمه هاويه بر ميگردد ، و هاء زيادي كه در آخرش آمده هاء وقف است ، و جمله مورد بحث تفسيري است كه عظمت و فخامت امر آن آتش را بيان ميكند .
نار حامية يعني آتشي است سوزنده و شديد الحراره ، اين جمله پاسخ استفهام در آيه قبل است ، و آن را تفسير ميكند .
بحث روايتي
در تفسير قمي در ذيل آيه كالعهن المنفوش آمده : عهن به معناي پشم است ، و در ذيل جمله و اما من خفت موازينه فرموده : يعني از حسنات سبك باشد ، و در ذيل جمله فامه هاوية فرمود : از فرق سرش به طرف آتش پرتاب ميشود .
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از ابو ايوب انصاري روايت كرده كه گفت :
ترجمة الميزان ج : 20ص :598
رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) فرمود وقتي جان مؤمن از كالبدش در ميآيد از بندگان خدا آنها كه اهل رحمتند و قبل از وي مرده بودند به ديدنش ميروند ، و بشير كه از دنيا با او آمده به اهل رحمت ميگويد : مهلت دهيد تا خستگي در آورد ، او تازه از حال سكرات راحت شده .
بعد از رفع خستگي از او ميپرسند : فلاني چطور شد ، فلاني خانم چه كرد ؟ آيا ازدواج كرد يا نه ؟ به اينگونه احوالپرسيها ميپردازند وقتي احوال مردي را بپرسند كه قبل از تازه وارد مرده باشد ، در پاسخ ميگويد هيهات او خيلي وقت است كه مرده ، او قبل از من مرد ، ميگويند : انا لله و انا اليه راجعون به نظر ما او را به دوزخ نزد مادرش هاويه بردند ، چه بد مادري و چه بد مربيهاي .
مؤلف : اين معنا را از انس بن مالك و از حسن و اشعث بن عبد الله اعمي از رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) روايت كرده.